سفارش تبلیغ
صبا ویژن

mohammad jooooooon
نویسنده :  atefeh

آرزو:

کاش رویاهایمان روزی حقیقت می شدند؛ تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند؛ سادگی، مهر و صفا قانون انسان بودن است؛ کاش قانونهایمان یک دم رعایت می شدند؛ اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب، کاش روزی چشمهامان باصداقت می شدند؛ گاهی از غم می شود ویران دلم، کاشکی دلها همه مردانه قسمت می شدند...!

حرف دل:

بهت نمی گم دوستت دارم ولی قسم می خورم که دوستت دارم؛ بهت نمی گم هرچی بخوای بهت می دم چون همه چیزم تویی؛ نمی خوام خوابتو ببینم چون خیال تو خوشتر از خوابه. اگه یه روز چشات پر اشک شد،دنبال شونه ای گشتی تا گریه کنی صدام کن؛قول می دم اشکاتو پاک کنم و باهات گریه کنم؛ و اگه دنبال مجسمه ی سکوتی گشتی تا سرش داد بزنی صدام کن قول می دم ساکت بمونم؛ اگه دنبال خرابه ای گشتی تا نفرت رو در اون دفن کنی،صدام کن قلب من تنها خرابه وجود توست؛ اگه یه روز صدات کردم که بهت نیاز دارم،به من نگو کجایی،حتی نمی خوام بیای؛ ولی فقط یه لحظه چشماتو ببند و بهم فکر کن...

فقط همین!!!

حسرت:

و چه سخت است دوست داشتن و به هم نرسیدن...

دو خط موازی زاییده شدند؛ پسرکی در کلاس آنها را روی کاغذ کشید. آنوقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند...خط اولی نگاهی پرمعنا به خط دومی کرد و گفت:ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم.خط دومی از هیجان لرزید.خط اولی گفت: ما می توانیم خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ؛ من روزها کار می کنم؛ می توانم خط کنار یک جاده متروک باشم یا خط کنار یک نردبان...خط دومی گفت: من هم می توانم خط کنار یک گلدان گل سرخ شوم یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت،چه شغل شاعرانه ای...! در همین لحظه معلم فریاد زد:دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند.

و بچه ها تکرار کردند...!!!

طنز:

یه روز یه جنگل بود که درخت نداشت؛ یه شکارچی بود که تفنگ نداشت؛ یه تفنگ بود که فشنگ نداشت؛ بعد اون شگارچی که تفنگ نداشت، با اون تفنگ که فشنگ نداشت، یه گوزن شکار کرد که شاخ نداشت، گوزن رو انداخت تو یه کیسه که ته نداشت؛ این داستان نویسنده نداشت؛ نویسندش هم اسم نداشت؛ هرچند این داستان سرو ته نداشت ولی ارزش سر کار گذاشتن شما رو داشت...!

حرف دل:

اگه قرار باشه ظرف 24 ساعت دنیا به پایان برسه تموم خط های تلفن، تالارهای گفتگو و ایمیل ها اشغال می شن. پر میشه از (از اینکه رنجوندمت پشیمونم منو ببخش) یا (تو را عاشقانه می پرستم) یا (مراقب خودت باش)؛ اما بین این همه پیام یکی از همه تکون دهنده تره:((همیشه عاشقت بودم ولی هیچوقت بهت نگفتم))

پس عشق و محبت را تقدیم آنکه دوستش داریم کنیم؛شاید فردایی نباشد...!!!

سلام دوستان

اولآ که مر30 از اونایی که سر می زنن!

دومآ امروزو تبریک می گم چون روز عشق ایرونی هاست و سالگرد ازدواج امام علی و حضرت فاطمه هستش!!

سومآ ببخشید که این دفه دیر آپیدم؛ مگه این درسا میذارن آدم به خونش برسه؟!!

چند وقته میخوام بیام خونمو تر و تمیز کنم ولی نشد که نشد مهم نیست مهم اینه که الآن خونم تمیز شده!!!!

یه عکسم از پرسپولیس میذارم حالشو ببرین!

نظر یادتون نره هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

قربووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون همتون

بای بای

 

راستی 21 دی ماه یادتون نره بیاین هاااااااااااااااااااااااااااا

آخه تولد محمدمه و می خوام یه جورایی بترکونم...


چهارشنبه 86/9/21 ساعت 11:25 صبح
نویسنده :  atefeh

شاید تو لحظه های تنهایی،درست اون زمان که فکر می کنی به پایان رسیدی یه راه بازگشت وجود داشته باشه که تا حالا چشمتم بهش نخورده:

صدای ضجه های برگها زیر پاهام اصلآ اهمیت نداشت،بی هدف راه می رفتم. نگاهشو هیچ وقت فراموش نمیکنم.چند وقت از اون لحظه گذشته بود؟یک ساعت،ولی چرا اینقدر طولانی...؟سردم بود؛عرق کرده بودم . یاد روز آشنایی و اولین شاخه گل افتادم،بیشتر سردم شد.یاس و بدبختی رو با تمام وجود حس می کردم.چی شد که ما از هم جداشدیم؟من که هنوز عاشقانه ترین لحظه های عمرم با اون بود.من که هنوز حس می کردم که بدون اون تنهاترین خواهم بود... پس چی شد...؟ سنگینی تاریکی رو حس می کردم.به خودم اومدم شب شده بود...چندین ساعت تو خیابونا قدم زده بودم...صورتم خیس بود؛ به آسمون نگاه کردم ، مثل همیشه ساکت و آروم اثری از بارون نبود...تو همون حال به خونه رسیدم در رو باز کردم.انگار یه کسی تو وجودم فریاد کشید زندگی تموم شد... هر گوشه ی خونه پر بود از خاطره های رنگین من و اون ، پر بود از عطر نفساش . بی اختیار اشک می ریختم. چقدر تنها شده بودم . یاد این شعر افتادم: سهم من این است سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد. سهم من پایین رفتن از یک پله متروک است و به چیزی در غربت و پوسیدگی واصل گشتن...

کاش اون وقتی که با خشم و عصبانیت تو چشاش نگاه کردمو بهش گفتم دیگه نمیخوام ببینمت زمین دهنشو باز می کردو میرفتم توش.مسخ شده بودم.با خودم فکر کردم الآن داره چی کار می کنه یعنی می شه یه بار دیگه ببینمش؟یه لحظه با تمام وجود دلم می خواست الآن پشت در می دیدمش و منو صدام کنه،دلم می خواست یه بار دیگه نوازشم کنه...اشک می ریختم نفسم بالا نمیومد رفتم تو تراس ،شبم مثل من غمگین بود.چراغهای رابطه تاریکند،چراغهای رابطه تاریکند.کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد.

دلو به دریا زدم؛گفتم الآن میرم پیششو ازش عذرخواهی می کنم.به سرعت لباس پوشیدمو درو باز کردم.دم در وایساده بود.با همون نگاه مهربون،نگاهی که با خودش هزاران راز نگفته داشت.اصلآ باورم نمی شد.توچشام خیره شد چند وقت بود این نگاهو گم کرده بودم . هرچی بود دیگه دلم نمی خواست از دستش بدم.هردو اشک می ریختیم تا اومدم ازش عذرخواهی کنم گفت:

چشات همه چیزو بهم گفت...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام

در سلامتی کامل به سر می برین؟هو...

اولآ مر30 از اونایی که نظر می دن.

دومآ اون متنو پس از کلی ویرایش فنی و از این مسخره بازیا واستون نوشتم تا به قول معروف گفتنی حالشو ببرین

سومآ می خواستم یه چیزی بگم:دیشب خواب محمدمو دیدم. از اونجایی که من اهل یزدم خواب دیدم اومده یزد. کلی با هم صحبت کردیم.راستی ماکسیماشم سفید بود. حالا نمی دونم من این وسط تو کلاس زبان چی کار می کردم؟وقتی از کلاس اومدم بیرون تو کانون منتظرم وایساده بود.خلاصه کلی تو خواب واسه خودم حال کردم... این خوابم واقعیت بوداااااااااا!!!

اینم فقط برای تو ای بهترینم:

برای تو ای بهترینم

من دیگه می رم

نظر بدینااااااااااااااااااااااااااا

فداتوووووووووووووووووووووووووووووووووووووون

باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای


یکشنبه 86/9/4 ساعت 12:50 عصر
نویسنده :  atefeh

آدم تو زندگیش فقط یه بار عاشق می شه...اگه حتی به دو بار کشید...اون عشق نیست!!! آدم وقتی عاشق شد...حتی یه لحظه هم عشقش رو نمی ذاره و بره...اگه این کارو کرد...اون عشق نیست!!! آدم وقتی عاشق شد...چشمش خود به خود روی همه بسته می شه...اگه نشد...اون عشق نیست!!! آدم وقتی عاشق شد...فقط صلاح و خوبی عشقش رو می خواد...اگه غیر از این بود...اون عشق نیست!!! آدم وقتی عاشق شد...یه لحظه نمی تونه غم عشقشو ببینه و آروم بگیره...اگه غیر از این شد...اون عشق نیست!!! آدمی که عاشق شد...هیچ وقت با رفتن عشقش به آرامش نمی رسه...اگه رسید...اون عشق نیست!!! آدمی که عاشق شد...آرامشو فقط تو آغوش عشقش می بینه...اگه غیر از این شد...اون عشق نیست!!! آدم اگه عاشق شد هیچ وقت اون عشقو فراموش نمی کنه حتی اگه ازش دور بشه و همه درهای بینشون بسته بشه...اگه فراموش کرد...اون عشق نیست!!! آدمی که عاشق شد، آدم نیست، اون فقط یه عاشقه...!

سلام دوستان

من بازم اومدم

اون مقدمه رو خوندین؟ خوشکل بود؟ می دونم،دیگه خجالتم ندین دیگه!!!!!!

الآن من تو مدرسم.یهو به طور ناگهانی اومدن گفتن معلم جامعه شناسی نمیادآخ که چه حالی داره یه روز معلم نیاد خودتون می دونین چه حالی داره...به قول شاعر گفتنی:

تو عین ناباوری یک شب خالی گذاشتی هر دو دستم...(چه ربطی داشت؟!؟!؟!)(ربطش تو ارتباطشه)

حالا ما اینو گفتیم مهم نیست ربطی داره یا نه!!!

همیشه چشام به قلبم حسودی می کنن ؛ چون همیشه تو قلبمی اما از چشام دوری

اینم واسه محمدم...

                         نظر بدینااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

                        یادتون نرهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

       فدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااتوووووووووووووووووووووووووووووووون

                           باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای


سه شنبه 86/8/22 ساعت 9:23 صبح
نویسنده :  atefeh

سلام دوباره اومدم آپ کنم(ماشاا...)

اینا رو فقط واسه محمد خودم می نویسم لطفآ افراد متفرقه به خودشون نگیرن

من در این کلبه به یاد تو خوشم تو در آن اوج که هستی خوش باش

من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش

گاهی آنقدر غرق در آرزو هستی که فراموش می کنی خودت آرزوی کسی هستی

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد ، ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت

ویرانه دل ماست که با هر نگه تو صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

می دونی بنی آدم اعضای یکدیگرند؟      برای مثال تو جیگر منی

تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم                           یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو...

خوب دوستان خوش باشین تا یه آپ دیگه همتون رو به خدای مهربون می سپارم

بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

نظر یادتون نره هاااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 


سه شنبه 86/8/15 ساعت 5:2 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خدافظی)-:
پیشرفت تر می کنیم!
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
22785 :کل بازدیدها
7 :بازدید امروز
9 :بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
درباره خودم
mohammad jooooooon
atefeh
سلام دوستان من عاطفه هستم عاشق محمد نصرتی هستم اهل یزدم 15 سالمه متولد فروردینم گل رز قرمز رو دوست دارم غذای ته چین رو دوست دارم درس انگلیسی رو دوست دارم عاشق بارون و دریا هستم،مخصوصآ اگه دلم گرفته باشه،گریه هم می کنم... دیگه...دیگه چیزی یادم نمیاد اگه سؤالی دارین بپرسین ولی منتظر جواب نباشین!!!
لوگوی خودم
mohammad jooooooon
اشتراک
 
آرشیو
به نام تک سراینده غزل زندگی
به نام خودش
دوستت دارم محمد
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
طراح قالب